کد مطلب:225293 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:255

بیان پاره اشعاری که فصحای روزگار در مرثیه ی حضرت رضا عرض کرده اند
ازین پیش به پاره ای اشعار امیر اعظم ابی فراس بر حسب مناسبت مقام اشارت رفت. در بحارالانوار می نویسد دعبل بن علی خزاعی در مرثیه حضرت رضا علیه السلام اشعار كثیری گفته است از آن جمله است:



یا حسرة تتودد و عبرة لیس ینفد

علی علی بن موسی بن جعفر بن محمد



ای بسا حسرتها و دریغها و افسوسها كه دائما شریك جان و ندیم روان و گریستنها و نالها كه هرگزش انقطاعی نیست و همیشه ندیم دیدگان است بر شهادت فرزند ارجمند موسی بن جعفر بن محمد صلوات الله و سلامه علیهم كه صفحه روزگار را تار و جن و انس و ملك و تمام اعضای آفرینش و دیده ی اعیان موجودات را اشكبار ساخته است. و هم از مراثی دعبل علیه الرحمه است:



یا نكبتا جائت من الشرق

لم تتركن منی و لم تبق



موت علی بن موسی الرضا

من اسخط الله علی الخلق



و اصبح الاسلام مستعبرا

لثلمة بانیة الرتق



سقی الغریب المبتنی قبره

بارض طوس سبل الودق



اصبح عینی مانعا للكری

و اولع الاحشاء بالخفق



ای چه نكبتها و رنجها و بلیتها و اخبار دهشت آثار كه از طرف مشرق و خراسان نمایان شد كه جسم و جان و دل و روانی برای من بر جای نگذاشت و آن عبارت



[ صفحه 250]



از خبر وحشت اثر وفات علی بن موسی الرضا علیهما آلاف التحیة و الثناء می باشد و این حادثه ی هایله از جمله خشم و سخط بزرگ خداوندی است بر خلق یعنی ارتحال آن حضرت كه به جلمه آیت رحمت و نعمت دنیا و آخرت است از میان این مردم دلیل سخط الهی و خسران نامتناهی است و دیده ی اسلام ازین ثلمه كه اركان اسلام را بر هم شكافت گریان والی الابد خون بار است خداوند تعالی قبر منورش را در آن محل غربت از رحمت سیراب بگرداند همانا خواب از چشم من برفت و احشاء و اعضا را از این آتش اندوه حالت سلامت نماند. و نیز از جمله ی مراثی معروضه است:



الا مالعین بالدموع استهلت

ولو نقرت ماء الشئون لقلت



علی ما بكته الارض و استرجعت له

رؤس الجبال الشامخات و ذلت



و قد اعولت تبكی السماء لفقده

وانجمها ناحت علیه و كلت



فنحن علیه الیوم اجدر بالبكاء

لمرزئة عزت علینا و جلت



رزینا رضی الله سبط نبینا

فاخلفت الدنیا له و تولت



و ما خیر دنیا بعد آل محمد

الا لا تبالها اذ اما اضمحلت



تجلت مصیبات الزمان و لا اری

مصیباتنا بالمصطفین تجلت



آیا دیده را چه می شود كه بریزش اشك و سیلان سرشك بدایت كرده و اگر تمام آبهای عالم از چشمهای بنی آدم بگریستن و موئیدن فرو ریزد و دیده ی روزگار چون ابر نوبهار اشكبار گردد عشری از اعشار این مصیبت محنت آثار نخواهد بود گویا این گریستن و سوگواری نمودن در مصیبت مصابی و رزیت مظلومی است كه زمین بر مظلومیت وی به ناله و زاری اندر و كوههای بلند پایه و با شكوه و رفعت در مصیبتش خم گشته و زبان كاینات به استرجاع ناطق است.

همانا هفت آسمان در فقدانش نالان و ستارگان سموات در اندوهش نوحه گر و گریان هستند و این ملال و كلال و سستی و انفعال از نور بخشیدن به عالم بالا هم سرایت كرده است.



[ صفحه 251]



پس ما جماعت بنی آدم خصوصا امت رسول و شیعه ی اولاد بتول و سیف الله المسلول به گریستن و نالیدن بر این بلیة نازله و رزیت هایله كه به ما روی كرده و امام و پیشوای ما از میان رفته و بزرگترین مصائب بر ما بتاخته سزاوارتر و شایسته تریم چه این گونه مصیبت عزیز و نایاب است و ما به سوگواری و مصیبت فرزند پیغمبر خود و برگزیده ایزد داور مبتلا شده ایم كه دنیای كهن به علت این مصیبت و وقوع این بومهن كهنه و پوسیده گردید و بر اهل دنیا پشت نمود چه دنیا را بعد از آل محمد صلی الله علیه و آله نیكی و خوشی نخواهد بود و كارسازی از آن نخواهد شد پس ای برادر از آن پروا نباید باشد كه دنیا سر به سر مضحمل و نابود و در این مصیبت بزرگ تباه و فانی شود چه برای هر مصیبتی و حادثه ای كه روی می گشاید زوالی و انقطاعی هست اما آن مصیبت كه برای مادر فقدان بزرگان دین و پیشوایان آئین نمودار می گردد پایانی ندارد. و نیز از آن اشعار است كه در مرثیه عرض كرده اند:



الا ایها القبر الغریب محله

بطوس علیك الساریات هتون



شككت فما ادری اتسقی شربة

فابكیك ام ریب الروی فیهون



ایا عجبا منهم یسمونك الرضا

و یلقاك منهم كلحة و غضون



ای قبر مطهر و مرقد منوری كه در محلی غریب در خاك طوس می باشی همیشه ابرهای بارنده و سحاب ریزنده اشك غم و سرشك مصیبت و آب رحمت را بر تو بارنده باد همانا در این مسئله به شك و شبهت اندرم كه آیا تو را به شربت زهردار شهید ساختند تا در تمام عمر و روزگار برسوك تو اشكبار باشم یا به موت طبیعی كه نصیب تمام موجودات است درگذشتی تا در اندوه شهادت تو نباشم و غم قتل تو را نداشته باشم ای چه بسیار عجب است از این جماعت كه تو را رضا می نامند و تو از ایشان جز دیدار عبوس آثار و چهره پر آژنگ به دیدار نمی آوری.

و دیگر در بحار و عیون اخبار از احمد بن علی انصاری مروی است كه ابن مشیع رقی در مرثیه آن حضرت می گوید:



یا بقعة مات بها سیدی

ما مثله فی الناس من سید





[ صفحه 252]





مات الهدی من بعده والندی

و شمر الموت به یقتدی



لازال غیث الله یا قبره

علیك منه رائحا مغتدی



كان لنا غیثا به نرتوی

و كان كالنجم به نهتدی



ان علیا بن موسی الرضا

قدحل و السودد فی ملحد



یا عین فابكی بدم بعده

علی انقراض المجد و السودد



ای بقعه و مرقدی كه وفات یافته است اندر آن بقعه سید و آقای من كه در میان تمام مردم روزگار مثل او سیدی و مهتری بنوده است و چون وی از جهان بیرون شد هدایت و هدی و بخشش و ندی بمردند و از جهان روی بركاشتند و پیك مرگ و اجل و امان دست جهد و كوشش بر كمر زد و اوصاف حسنه و اخلاق ستوده را ببرد و دیگران نیز بدو متابعت و اقتدا كردند یعنی چون آن حضرت جامع صفات كمالیة و جمالیة و جلالیة بود، به سبب رفتن او از عالم تمامت كمالات از صفحه جهان محو شد.

ای قبر منوری كه خوابگاه بهترین خلق خدائی در هر صبح و شام و دقایق و ساعات لیالی و ایام رحمت خدایت شامل و باران عنایت یزدانیت نازل و در میان خلق خدا منتشر باد چه آن حضرت ولایت رتبت در میان ما چون باران رحمت یزدان همیشه همه را سیراب و از بحار فضایل و علوم مفاخرش بهره یاب بودیم و برسان ستاره رخشنده و كوكبی فروزنده بود كه به نور هدایت وی به طریق و حق و سبیل نجات راه می بردیم همانا علی بن موسی الرضا و بزرگی و سودد و سیادت در یك قبر مدفون شدند پس ای دیده در وفات او و بر انقراض مهتری و بزرگی خون ببار. و علی بن ابی عبدالله خوافی در مرثیه ی حضرت رضا علیه افضل الصلوة و التحیات و اكمل السلام این شعر را گفته است:



یا ارض طوس سقاك الله رحمته

ماذا حویت من الخیرات یا طوس



طابت بقاعك فی الدنیا و طینتها

شخص ثوی بسناباد مرموس



شخص عزیز علی الاسلام مصرعه

فی رحمة الله مغمور و مغموس





[ صفحه 253]





یا قبره انت قبر قد تضمنه

حلم و علم و تطهیر و تقدیس



فخرا فانك مغبوط بجثته

و با لملائكة الابرار محروس



ای زمین طوس خداوند تو را از آب رحمت خود سیراب گرداند ای طوس سخت در عجب و تحیر هستم كه تو تا چند خیرات و مبرات و خوبیها و محاسن را دربر گرفته ای پاكیزه باد بقعه ها و قطعات زمین تو و پاكیزه ساخته است خاك و گل تو را در دنیا شخصی كه در سناباد به خاك رفته و مدفون گردیده است همانا وی شخصی عزیز و گرامی است و وفات او بر اسلام دشوار و عزیز افتاده و در رحمت خدای مغمور و غوطه ور است.

ای قبر منور فرزند رسول خدا همانا تو قبری هستی كه صد جهان حلم و بردباری و علم و دانائی و پاكیزه گی و پاكیزه گری و تقدیس را در بر گرفته است پس بسی فخر و مباهات كن كه به واسطه در برداشتن آن جثه ی مبارك و پیك ولایت منظر مغبوط و محسود واقع شدی و ملائكه ابرار و فرشتگان مقرب حضرت پروردگار حارس و نگاهدار تو هستند.

مجلسی اعلی الله مقامه می فرماید این ابیات اخیره را ابن عیاش در كتاب مقتضب الاثر از علی بن هارون منجم از خوافی یاد كرده و در آخر این اشعار را برافزوده است:



فی كل عصرلنا منكم امام هدی

فربعه اهل منكم و مأنوس



امست نجوم السماء افلة

و ظل اسد السری قد ضمها الخیس



غابت ثمانیة منكم و اربعة

یرجی مطالعها ما حنت العیس



حتی متی یظهر الحق المنیر بكم

فالحق فی غیركم راح و مطموس



در هر عصر زمانی برای ما از دودمان شما كه خاندان رسالت و پروردگان دست نبوت و اشرف بریت و ارفع طویت هستید پیشوائی كه به وجود مسعودش هدایت یافتیم حاضر بود و ملت اسلام و خاندان ایمان از انوار علوم و فضایل و ظهور شما



[ صفحه 254]



متأهل و مأنوس بود بناگاه ستارگان درخشان ولایت و آسمان امامت را افول رسیده شیر میدان دلاوری را در بیشه خفا منزل آمد هشت تن از شما امامان به حق و اسدالله المطلق از انظار مردمان غایب شدند و چهارتن از شما یعنی از حضرت امام محمد تقی تا صاحب العصر صلوات الله علیهم كه شموس آسمان امامت و هدایت هستند برجای می باشند و مردمان به ظهور و نمایش ایشان امیدوار می باشند چندان كه از حنین شتران سفید سرخ موی در روزگار اثر باشد یعنی تا پایان جهان این عروة الوثقای ولایت و امامت محل امیدواری و بقای اسلام و اهل ایمان است.

از هارون بن عبدالله مهلبی مروی است كه گفت دعبل بن علی با من حكایت كرد كه در آن هنگام كه از وفات حضرت امام رضا علیه السلام با من خبر رسید در شهر قم سكون داشتم پس این قصیده رائیه را انشاء نمودم:



اری امیة معذورین ان قتلوا

و لا اری لبنی العباس من عذر



اولاد حرب و مروان و اسرتهم

بنو معیط ولاة الحقد و الوغر



قوم قتلتم علی الاسلام اولهم

حتی اذا استمكنوا جاؤا علی الكفر



اربع بطوس علی قبر الزكی به

ان كنت تربع من دین علی وطر



قبران فی طوس خیر الناس كلهم

و قبر شرهم هذا من العبر



ما ینفع الرجس من قرب الزكی و ما

علی الزكی بقرب الرجس من حزر



هیهات كل امرء رهن بما كسبت

له یداه فخذ ما شئت او تزر



مرا چنین می نماید كه اگر جماعت بنی امیه اولاد فاطمه زهرا و رسول خدا صلی الله علیه و آله را كشتند معذور بودند یعنی به واسطه ی آن مخالفت و عنادی كه از قدیم الایام در میان بنی امیه و بنی هاشم بود لكن برای بنی عباس راه عذری نمی بینم زیرا كه بنی امیه اولاد حرب و مروان بودند و تمامت این طایفه و فرزندان معیط و راهزنان و گردنكشان و صاحبان حقد و حسد و كینه باشند یعنی پدران ایشان همه از روی حسد و كینه وری با بنی هاشم روزگار می بردند و گروهی بودند كه اول ایشان را كه ابوسفیان باشد در اسلام بكشتید و هر زمان برای ایشان ممكن بودی نهاد خود



[ صفحه 255]



می نمودند و چون متمكن و خلیفه و امیر شدند به كفر خود بازگشتند اما بنی هاشم را با بنی عباس خصومت و حقدی در میان نبود كه چون نوبت یافتند با اولاد پیغمبر وزراری او این عناد و كین و خصومت ظاهر سازند هم اكنون در طوس بر فراز آن قبر پاك و مطهر منزل گزین كه اگر چنین كنی از بركت این قبر منور بر فطرت اسلام بپائی همانا در طوس دو قبر است یكی خوابگاه بهترین آفریدگان خالق مهر و ماه حضرت امام رضا علی بن موسی صلوات الله و سلامه علیهما و آن دیگر گور بدترین خلق خدای هارون الرشید و جمع میان كفر و اسلام و نور و ظلمت محل تحیر و عبرت است و هرگز نجس را از تقرب به پاك و پاكیزه در صورت و باطن سودی نمی رسد و هم چنین پاك را از مجاورت نجس ضرری نخواهد بود یعنی نه هارون را از مجاورت آن حضرت در نجاست فطری و خباثت جبلی تفاوتی و نه آن حضرت را از همسایگی او زیانی است هیهات ازین خیالات دور از جهات كه هر كسی گروگان كردار خویشتن است اگر خوب كند خوب بیند اگر بد كند بد بیند.



از مكافات عمل غافل مشو

گندم از گندم بروید جو ز جو



معلوم باد ازین اشعار معلوم می گردد كه دعبل بن علی در زمان وفات حضرت امام رضا علیه السلام در قم جای داشته است و آن حضرت را شهید ساخته اند و شهادت آن حضرت بدست مأمون شیوع داشته است كه در اشعار خود به افعال بنی عباس و خصومت ایشان با بنی هاشم یاد می كند.

صولی می گوید كه عون بن محمد این اشعار را برای من قراءت كرد و گفت منصور بن طلحة این اشعار را برای من بخواند و گفت ابومحمد بریدی رضی الله تعالی عنه گفت چون حضرت امام رضا علیه السلام وفات فرمود این مرثیه را بگفتم:



مالطوس لا قدس الله طوسا

كل یوم تحوز علقا نفیسا



بدأت بالرشید فاقنصته

و ثنیت بالرضا علی بن موسی



یا امام لاكا لائمة فضلا

فسعود الزمان عادت محوسا



چیست طوس را كه خداوند مقدس نگرداند طوس را هر روزی علقی نفیس



[ صفحه 256]



و چیزی پاكیزه را در بر می گیرد ابتدا كرد به هارون الرشید و او را شكار نمود و دوم گردانید شكار خود را به حضرت رضا علی بن موسی علیهماالسلام ای امامی كه مانند سایر خلفا و ائمه ی جور از حیثیت عدم فضل نیست بلكه او را فضل و علم است همانا نیكی و فضل و بزرگواری و سعد و سعادت زمان به سبب وفات او به نحوست و بدی بازگشت.

بعضی گفته اند این بیت را در زمان تقیه گفته است:

راقم حروف گوید اگر از علق نفیس هارون را هم اراده باشد زیانی به مقصود نمی رساند چه از حیث زادگی و اتصال نسب او به هاشم حرفی نمی رود و الله اعلم.

ابن بابویه می فرماید این اشعار را دور كتابی دیدم كه به محمد حبیب ضبی نسبت داده بودند:



قبر بطوس اقام به امام

ختم الیه زیارة و لمام



قبر اقام به السلام و اذ غدا

تهدی الیه تحیة و سلام



قبرسنا انواره تجلو العمی

و بتربه قد تدفع الاسقام



قبر یمثل للعیون محمد

و وصیه و المؤمنون قیام



خشع العیون لذا و ذاك نهایة

فی كنهها لتحیر الافهام



قبر اذ احل الوفود بربعه

رحلوا و حطت عنهم الاثام



و تزودوا امن العقاب و او منوا

من ان یحل علیهم الاعدام



الله عنه به لهم متقبل

و بذاك عنهم جفت الاقلام



ان یغن عن سقی الغمام فانه

لولاه لم تسق البلاد غمام



قبر علی ابن موسی حله

بثراه یزهو الحل و الاحرام



من زاره فی الله عارف حقه

فالمس منه علی الجحیم حرام



قبری است در طوس كه امامی بزرگوار در آنجا مقیم و مدفون است كه زیارت او بر تمام انام حتم و واجب است قبری است كه سلام و تحیت و درود در آن اقامت كرده است و بهر صبحگاه سلام و تحیت زائران و مسلمانان را بلكه ملائكه آسمان



[ صفحه 257]



تقدیم آن خاك پاك و مكان تابناك می شود قبری است كه نورش ساطع و فروغش لامع است مردم كور را روشنائی می بخشد و از بركت تربت صفوت آیتش آلام و اسقام دردمندان و امراض مرضی شفا یابد قبری است كه از نهایت شرف و كمال شرافت و قدس و طهارت چون بینندگانش را بر آن نظاره و در محاذیش ایستاده شوند محمد صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین وصی او را ممثل می گرداند یعنی می بیند كه قبر و صاحب قبر نمونه از ایشان و مرقد مطهر ایشان است.

و چون صاحب این قبر از نور محمد و علی است لاجرم در عیون بینندگان چون محمد و علی صلی الله علیه و آله و سلم با آن جلالت و نور و عظمت پدیدار آید و چشمها از كمال شأن و هیبتش خاشع و افهام در كنه این ائمه انام و شئونات این پیشوایان دین مبین حیران گردد.

قبری است كه چون زائران و وافدان در آنجا قدم گذارند و به آستان همایونش حاك بوس شوند و در پیرامون آن قبر منزل گزینند و از آنجا رخصت مراجعت حاصل نمایند گناهان ایشان از ایشان بریزد و از آن مكان مقدس با زاد و توشه ایمنی از عقاب الهی و آسیب اعدام و فقر و پریشان حالی بازشوند و خداوند تعالی از جانب صاحب قبر به سبب جلالت و عظمتش ضمانت می فرماید برای زائران و وافدین این قبر و به این سبب قلم از ایشان مرفوع شود و گناهان ایشان را ننویسند اگر به وجود همایونش از سقایت غمام و بارش سحاب مستغنی شوند اما اگر او نبودی ابر در شهر نباریدی و زمین از باران خرم نگشتی.

این قبری است كه علی بن موسی الرضا علیهماالسلام در آن جاری كرده و این قبر به سبب آن حضرت برحل و احرام و مكه معظمه فخر و مباهات می نماید و مكه در برابرش فروتنی می نماید و واجب است كه به زیارت این قبر شوند چنان كه به خانه خدا می روند و بایستی رعایت عظمت و حشمت این قبر را بجای بیاورند و هر كسی به زیارت این قبر شود و از روی خلوس نیت زائر گردد و حق صاحب قبر را بشناسد البته آتش جهنم او را درنیابد و بر وی حرام باشد و از جمله این اشعار است:



[ صفحه 258]





و مقامه لاشك یحمد فی غد

و له بجنات الخلود مقام



و له بذاك الله اوفی ضامن

قسما الیه تنتهی الاقسام



صلی الاله علی النبی محمد

و علت علیا نضرة و سلام



و كذا علی الزهراء صلی سرمدا

رب بواجب حقها علام



و علیه صلی ثم بالحسن ابتدا

و علی الحسین لوجهه الاكرام



و علی علی ذی التقی و محمد

صلی و كل سید و همام



و علی المهذب و المطهر جعفر

ازكی الصلوة و ان ابی الاظلام



الصادق المأثور عنه علم ما

فیكم به یتمسك الاقوام



و كذا علی موسی ابیك و بعده

صلی علیك و للصلوة دوام



و علی محمد الزكی فضوعفت

و علی علی ما استمر كلام



و علی الرضا بن الرضا الحسن الذی

عم البلاد لفقده الاظلام



و علی خلیفته الذی لكم به

تم النظام فكان فیه تمام



فهو المؤمل ان یعود به الهدی

غضا و ان تستوثق الاحكام



لولا الائمة واحد عن واحد

درس الهدی و استسلم الاسلام



كل یقوم مقام صاحبه الی

ان ینسری بالقائم الاعلام



یا ابن النبی حجة الله التی

هی للصلوة و للصیام قیام



مامن امام غاب عنكم لم یقم

خلف له تشفی به الاوغام



ان الاثمة یستوی فی فضلها

و العلم كهل منكم و غلام



انتم الی الله الوسیلة و الاولی

علم الهدی فهم له اعلام



انتم ولاة الدین و الدنیا و من

لله فیه حرمة و ذمام



ما الناس الا من اقر بفضلكم

و الجاحدون بهائم و سوام



بل هم اضل عن السبیل بكفرهم

و المقتدی منهم بهم ازلام



یرعون فی دنیاكم و كأنهم

فی جحدكم انعامكم انعام





[ صفحه 259]



و هیچ شك و شبهتی در آن نمی رود كه مقام و مسكن این امام انام علی بن موسی الرضا صلوات الله علیهما در صبحگاه قیامت مقامی عالی و ستوده و در بهشت جاوید آسوده و آرمیده است و یزدان تعالی این مقام و منزلت عالی را برای آن حضرت چون به ذات احدیت خود كه قسم ها بدو منتهی می شود قسم یاد فرموده است وفا به عهد و وعده كه فرموده می نماید درود و رحمت فرستد خدای متعال بر پیغمبر و آل.

و بلند فرماید نصرت و درود علی و فاطمه ی زهراء را درودی ابدی و تحیتی سرمدی چه خداوند تعالی به حقوق واجبه ی آن معصومه ی عظمی و صدیقه ی كبری آگاه است و بعد از آن معصومه زهرا درود و سلام بفرستاد خداوند كبریا بر حسن و حسین و بر علی بن الحسین كه آیات بزرگواری و تقوی از دیدار ولایت آثار ایشان نمودار است و درود خدای بر محمد بن علی باقر و بر فرزند پاك و گوهر تابناكش جعفر صادق.

و بهترین و پاكیزه ترین صلواتها بر او باد كه علم جعفری از وی مأثور و در میان شما معروف گردید و تمام طوایف و اقوام بدان متمسك می شوند هر چند مردم فرومایه پست پایه از تقدیم سلام و تحیت امتناع داشته باشند چه این امام عالی مقام است مروج شریعت سید المرسلین و مذهب جعفری از وی می باشد و همچنین صلوة و سلام خدا بر پدر بزرگوارت موسی بن جعفر و بعد از او رحمت و درود دائمی خدا بر تو و بر فرزند تو امام محمد تقی زكی مضاعف و بر فرزندش امام علی نقی باد چندان كه در صفحه ی جهان سخن برقرار است و دنیا را مداراست و بر پسندیده پسر پسندیده امام حسن عسكری كه در فقدان او جهان را پرده ی ظلام فروگرفته است یعنی چون پس از وی امام دوازدهم غیبت گرفت و شمع هدایت ناپدید و خورشید آسمان امامت در غمام مستوریت پوشیده گشت دنیا را تاریكی جهل و ضلالت فروگرفت و درود و صلوات زاكیات و تحیات نامیات بر امام غایب حجة بن الحسن عجل الله تعالی فرجه خلیفه ی پدر بزرگوارش كه نظام عالم و قوام دین به وجود



[ صفحه 260]



مسعودش پیوسته و به سلسله ی آباء عظامش ائمه معصومین حافظان شرع مبین و شریعت سید المرسلین استوار و مستدام است و اگر او نبودی عالم را نكبت نقصان در سپردی باد.

همانا این حجت یزدان و صاحب العصر و الزمان و خلیفة الرحمن است كه امیدواری داریم كه چراغ هدایت و قوت دین اسلام و نشر احكام به ظهور همایونش اعادت جوید و رونق آئین یزدانی بیفزاید و اگر ائمه ی هدی هر یكی بعد از دیگری نبودی و زمین از حجت خدای تعالی خالی بماندی نور هدایت از میان برخاستی و چراغ هدی خاموش و دین خدا مستور ماندی و این ائمه ی هدی و تقوی كه به جمله انوار ساطعه و ارواح مقدسه هستند هر یكی مقام دیگری به خلافت و وصایت بنشست تا نوبت به قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رسید و روزگار امامت بدو پایان گرفت یعنی بعد از او دیگری امام نیست چنان كه بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیغمبری دیگر نبود.

ای فرزند گرامی پیغمبر و آن حجت خدائی كه نماز و روزه و احكام شرع و قوام نظام به وجود همایونش قیام جوید هرگز امامی از سلسله ی شما نبود كه چون از جهان بیرون شود جای نشینی در مقام او جلوس نفرماید كه به واسطه ی نفس مقدسش نفوس از امراض حسد و اوغام راحت و شفا نجوید و ولوله ی خلل و زلزله ی زلل از میان برخیزد همانا وجودات ولایات آیات ائمه ی هدی كه انوار بهیه الهیه و اسرار سنیه لاهوتیه هستند در علوم و فضایل یكسان هستند و پیر و جوان ایشان مساوی باشند یعنی پیری و جوانی عالم كیانی را در این ودایع یزدانی فزونی و نقصانی نرساند و مدخلیتی نداشته باشد همانا ائمه ی هدی و شموس سپهر تقوی وسیله ای به حضرت كبریا و اعلام هدی و صاحبان دین و دنیا و از جانب پروردگار صاحب حرمت و عهد و ذمام هستید جز كسانی را كه مقر و معترف به فضل و فضیلت شما هستند انسان نتوان خواند و لفظ انسان را بر او اطلاق نتوان كرد و آنان كه منكر فضائل و مقامات و شئونات و حقوقات شما شدند در حكم بهائم و چارپایان باشند یعنی از نور خرد دور و از جرگه ی عقلا مهجورند بلكه



[ صفحه 261]



ایشان به سبب ظلمت كفر و تیرگی عقل از چارپایان گمراه تر و از راه حق و تجارت و نجات بی خبرترند. و آنان كه پیروی ایشان نمایند از حضرت كبریا مطرود و به واسطه ی شئامت كفر آنها محروم هستند.

و این جماعت گمراه نادان می خوانند و می طلبند دنیائی را كه به سبب وجود شما خلق شده است و اختصاص به شما دارد و گویا این جماعت ضلالت آیت كه منكر انعام و احسان شما هستند در حكم چهارپایان و انعام باشند كه منكر محسوسات هستند و اگر یرعون باراء مهمله باشد یعنی می چرند در دنیای شما و از نعمت های دنیائی كه به واسطه ی شما خلق شده بهره یاب می شوند پس چنین مردمی كه پروده ی انعام و منكر آن شوند مانند بهایم هستند.



یا نعمة الله التی یحبوا بها

من یصطفی من خلقه المنعام



ان غاب منك الجسم عنا انه

للروح منك اقامة و نظام



ارواحكم موجودة اعیانها

ان عن عیون غیبت اجسام



الفرق بینك و النبی نبوة

اذ بعد ذلك تستوی الاقدام



قبران فی طوس الهدی فی واحد

و الغی فی لحد نراه ضرام



قبران مقترنان هذا ترعة

حبوبة فیها نزول امام



و كذلك ذلك من جهنم حفرة

فیها تجدد للغوی هیام



قرب الغوی من الزكی مضاعف

لعذابه و لا نفه الارغام



ای علی بن موسی الرضا ای نعمت پر بهای خداوند ارض و سما كه خداوند كثیر النعمة عطا فرموده است این نعمت محبت و ولایت شما را به كسانی كه از مخلوق خود برگزیده است یعنی به جماعت شیعیان شما ای نعمت خدا ای پیشوای هدی ای علی ابن موسی سلام الله علیهما اگر جسم شریف تو اكنون از ما غایب و پوشیده است همانا روح مبارك و روان همایون تو باعث وجود ما و نظام عالم و امور معاشیه و معادیه ما می باشد و اگر اجسام شما از دیده ی ظاهر بینان غایب است اعیان ارواح مقدسه ی شما در تمام عوالم



[ صفحه 262]



امكانیه موجود و حاضر است.

ای امام هدی ای علی بن موسی الرضا فرق میان تو و پیغمبر همان نبوت است و چون ازین مقام بگذریم شما و پیغمبر در تمام افعال و صفات یكسان هستید همانا دو قبر در طوس است كه یكی معدن هدایت و دیگری مخزن غوایت است در یكی جنات و نعیم و در دیگری دوزخ و جحیم موجود است و این دو قبر با هم مقترن هستند یكی روضه ای است از بوستان های بهشت برین كه زیارت می شود در آن امامی كه محبوب القلوب ابرار اولین و آخرین و حیات بخش مخلوق علیین و علویین و اسفلین است و دیگری گودالی پر از وزر و وبال جهنم و سجین است كه چون مردم گمراهش زیارت نمایند سرگردانی و حیرت ایشان تجدد گیرد همانا نزدیك بودن سركشی گمراه با طیب برگزیده ی اله موجب فزایش عذاب و فرسایش گمراه و به خاك مالیدن بینی او گردد یعنی از تقرب ظاهر سودمند نمی شود بلكه هر چه خصم با خصم نزدیك تر شود زحمتش بیشتر است.

و ازین گذشته تفصیل ملك نقاله در اخبار و احادیث مأثوره وارد و مشهور است و مراد ازین نقل نه نقل جسد است بلكه نقل روح است به آنجا كه خداوند مقرر فرموده است چنان كه مولوی علیه الرحمة فرماید:



نوریان مر نوریان را طالبند

ناریان مر ناریان را جاذبند



ان یدن منه فانه لمباعد

و علیه من خلع العذاب ركام



و كذاك لیس یضرك الرجس الذی

یدنیه منك جنادل و رخام



لابل یریه علیك اعظم حسرة

اذ انت تكرم و اللعین یسام



سوء العذاب مضاعف تجری له

الساعات و الایام و الاعوام



یا لیت شعری هل بقاءكم غدا

یغدو بكفی للقراع حسام



یطفی یدای به غلیلا فیكم

بین الحشا لم یرو منه ادام



و لقد تهیجنی قبوركم اذا

هاجت سوای معالم و خیام



من كان یغرم بامتداح ذوی الغنی

فبمدحكم لی صبوة و غرام





[ صفحه 263]





والی ابی الحسن الرضا اهدیتها

مرضیة تلتذها الافهام



خذها عن الضبی عبدكم الذی

هانت علیه فیكم الالوام



ان اقض حق الله فیك فان لی

حق القری للضیف اذیعتام



فاجعله منك قبول قصدی انه

غنم الیه حدانی استغنام



من كان باتعلیم ادراك حبكم

فمحبتی ایاكم الهام



پس به اینحال و این منوال اگر نزدیك شده باشد شقی با سعید و غوی با رشید و خبیث با طیب و ضلالت با هدایت بر حسب باطن هزاران هزارها سالها از وی دور و ظلمت از نور مهجور است و عزازیل را جز سراویل عذاب و پوششهای عقاب بر تن و ظالم را جز قوامع عتاب بر سر نخواهد بود و اگر گل و سنگ آن خبیث به مرقد شریف تو نزدیك باشد به تو زیان نمی رساند و تاری ظلمت به فروغ نور آشنائی نمی جوید بلكه از این نزدیك شدن او و آن شرف و تكریمی كه نسبت به تو می شود و خداوندت این گونه برگزیده و محترم داشته و او را آن طور از رحمت خود دور و به زحمت عذاب دچار گردانیده بر حسرت و ضجرت او افزوده و معذب تر گردد و سوء عذاب و بدی رنج و شكنجش دو برابر شود و دقایق و ساعات و لیالی و ایام و شهور و اعوام بر وی انواع عذاب و نیران عقاب جاری و وارد نمایند:



از همه محروم تر خفاش بود

كو عدوی آفتاب فاش بود



هیچ محنتی برای زهر از مجاورت تریاق برتر و ذلتی برای گلخن از معاشرت گلشن فزونتر نیست زیرا «روح را صحبت نا جنس عذابی است الیم» هر چیزی كه با چیزی دیگر مخالفت بالطبیعة و الذات دارد در همه چیز مباینت خواهند داشت و چون ما بین دو چیز مباینت فطری باشد معلوم می شود تا چه مقدار از مجاورت و معاشرت رنجورند و این شعر ابوبكر خوارزمی كه ابن شهرآشوب در مناقب یاد كرده اشارت به همین معنی می نماید:



هارون یا من امره بدعة

جاورت قبرا قربه رفعة



ترید ان تفلح من اجله

لن تدخل الجنة بالشفعة





[ صفحه 264]



ای هارون الرشید در زمان خلافت خود بدعت در دین نهادی و به میل نفس خود ترتیب امور دادی و اینك تو را محض رفعت و شرافت با قبر منور حضرت رضا علیه السلام مجاور و نزدیك ساختند تا مگر از عذاب پروردگار و دخول در نار آسوده مانی هرگز به واسطه ی این مجاورت و قرب به آن خاك درون بهشت نشوی و بوی رضوان نشنوی بالجمله در بقیه ی اشعار مسطور می گوید ای كاش می دانستم كه بعد از تو باقی بودن و رجعت فرمودن شما به این دنیا آیا زنده خواهم بود كه شمشیر بران بر فرق دشمنان شما فرود آورم و آن عطشی كه بر خون دشمنان شما و آتش سوزانی كه در میان احشاء من می باشد و هیچ چیزش سیراب و ساكن نمی گرداند از خون اعادی شما رفع آن تشنگی و سوزش خواهد شد همانا قبور مقدسه و مشاهد منوره شما مرا به هیجان و خروش می آورد گاهی كه دیگری جز من معالی مدایح و معالی فضایل شما و مدایح مناقب شما را جلوه گر نماید یعنی به غیرت همی آیم كه دیگران را بر من سبقت آید و اگر دیگران را از مد سرائی صاحبان ثروت و غنا مشقت و عنا روی دهد لكن مرا در مدح سرائی شما عشق و حرص است و اكنون این قصیده ی مدیحه را كه مطبوع و پسندیده و قلوب و افهام را از آن لذت است به حضرت ابی الحسن رضا علیه السلام تقدیم می نمایم.

ای علی بن موسی ابن قصیده را به دست كرم و نظر قبول از بنده ی خودتان ظبی كه هر گونه ناملایمت و ملامتی كه در راه محبت و ولایت شما بر وی فرود آمده است او را آسان و سهل افتاده است مأخوذ فرمای همانا اگر آن حقی را كه خدای برای من مقدر كرده است به جای آورم باری مرا نیز بر تو حق میهمان نوازی است گاهی كه رعایت احترام میهمان منظور گردد پس مقرر فرمای این مهمان پذیری و احسان را از جانب خودت در قبول قصد من كه برای من غنیمتی بزرگ است و مرا در طلب این غنیمت بازداشته و اگر دیگران دوستی شما را بر حسب تعلیم ادراك نموده است اما من دوستی شما را به موجب الهام از جانب پروردگار علام بیاموخته و در سویدای



[ صفحه 265]



قلب و مخزن دل و بطن و مغز اندوخته ام و ابراهیم بن عباس این شعر را گفته است و ابن شهرآشوب در مناقب مذكور داشته است



ازالت عزاء القلب بعد التجلد

مصارع اولاد النبی محمد صلی الله علیه و آله



كنایت از این كه آیات بعد از شهادت اولاد پیغمبر صلی الله علیه و آله برای روح و روان آسایش و تسلیتی خواهد بود یعنی هرگز نخواهد بود و نیز از جمله اشعاری كه در مناقب ابن شهرآشوب در جمله مراثی آن حضرت مرقوم داشته اند.



و قد كنا نؤمل ان تحیا

امام هدی له رأی طریف



تری سكناته فیقول عنهم

و تحت سكونه رأی ثقیف



له سمحاء تغدو كل یوم

بنایله و ساریه تطوف



فاهدی ویحه قدر المنایا

و قد كانت له ریح عصوف



اقام بطوس تلحفه المنایا

مزار دونه نای قذوف



چه آرزوها داشتیم كه برای ما امامی كه دارای رأی طریف و تدبیر ظریف بود و با حركات و سكنات منیف دارای رایت ثقیف و آیت منیف وجود كامل و لطف شامل است بر جای بماند لكن دست بلیت روزگار این نعمت نامدار را باقی نگذاشت و تند باد حوادث این دهر جفا كار او را از میان ما بیرون برد و در زمین طوس در البسه ی منیت ملفوف و در اغشیه ی بلیت ملحوف و در خاك قبر مستور شد و با قبری پرآشوب مجاور گشت.

و دیگر در بحارالانوار و ریاض الشهادة از مجالس و امالی طوسی از احمد بن زید بن احمد از محمد بن یحیی بن اكثم از پدرش قاضی یحیی حكایت كنند كه بعد از وفات حضرت امام رضا علیه السلام روزی مأمون در طلب دعبل بن علی خزاعی شاعر و مداح آن حضرت بفرستاد و او را كه بر جانش امان داده چون در خدمتش حاضر شد من نیز در حضور مأمون نشسته بودم مأمون با دعبل گفت آن قصیده ی كبیره ی خود را برای من بخوان دعبل گفت نه گفته ام و نه می دانم و نه شنیده ام و نه عارف به آن هستم مأمون چون این حالت انكار را بدید گفت تو را بر انشاد این قصیده امان می دهم چنان كه بر جانت



[ صفحه 266]



امان دادم این وقت دعبل اطمینان یافته قرائت نمود:



تأسف جارتی لما رأت زوری

وعدت الحلم ذنبا غیر مغتفر



ترجو الصبا بعد ما شابت ذوایبها

و قد جرت طلقا فی حلبة الكبر



اجارتی ان شیب الرأس یعلمنی

ذكر المعاد و ارضائی عن القدر



لو كنت اركن للدنیا و زینتها

اذا بكیت علی الماضین من نفر



اخنی الزمان علی اهلی فصدعهم

تصدع الشعب لاقی صدمة الحجر



بعض اقام و بعض قد اصاب لهم

داعی المنیة و الباقی علی الاثر



اما المقیم فاخشی ان یفارقنی

و لست اوبة من ولی بمنتظر



اصبحت اخبر عن اهلی و عن ولدی

كحالم قص رؤیا بعد مدكر



لولا تشاغل عینی بالاولی سلفوا

من اهل بیت رسول الله لم اقر



و فی موالیك للحرین مشغلة

من ان تبیت لمشغول علی اثر



كم من ذراع لهم بالطف نائنة

و عارض بصعید الترب منعفر



امسی الحسین و مسراهم بمقتله

و هم یقولون هذا سید البشر



ما امة السوء ما جازیت احمد فی

حسن البلاء علی التنزیل و السور



خلفتموه علی الابناء حین مضی

خلافة الذئب فی انفاذ ذی بقر



یحیی بن اكثم قاضی می گوید در اثنای عرض این اشعار چون شعر دعبل به این مقام رسید مأمون مرا در طلب حاجتی بفرستاد چون بازآمدم و اشعار دعبل به این ابیات پایان گرفت.



لم یبق حی من الاحیاء نعمله

من ذی یمان و لا بكر و لا مضر



الاوهم شركاء فی دمائهم

كما تشارك ایسار علی جزر



قتلا و اسرا و تخویفا و منهبة

فعل الغزاة باهل الروم و الخزر



و بقیت این ابیات «اری امیة معذورین ان قتلوا» تا به آخر مسطور شد چون مأمون این اشعار و اخبار بنی امیة و بنی عباس را با اولاد پیغمبر و ذراری آن حضرت و مشاركت در خون ایشان كه عصیانی است بی امید غفران بشنید از كمال حسرت



[ صفحه 267]



و ضجرت و دهشت و ندامت عمامه خود را از سر برگرفت و بر زمین برزد گفت ای دعبل سوگند با خدای راست گفتی.

مجلسی اعلی الله مقامه در بحار در ایضاح و تفسیر لغات و معانی اشعار مسطوره می فرماید:

زوری ای ازوراری و بعدی عن النساء. حلم به معنی انائه و عقل است. ترجو الصبا یعنی ترجو منی اتصابی بها. حلبه به تسكین خیلی و اسب هائی است كه برای مسابقه از هر جانب می آوردند و از یك اصطبل بیرون نمی آورند. اخنی علیه الدهر ای اتی علیه و اهلكه. و الشعب الصدع فی الشی ء و اصلاحه ایضا.

قوله اصابهم ای صوب بهم و دعاهم. قوله لم اقراز باب و قر یقر بعمنی جلس.قوله للتحزیر ای لموالیك بسبب مظلومیتكم و حزنه لها شغل من ان یبیت لانه یتذكر مفقودا علی اثر مفقود منكم.

قوله و سراهم بمقتله یعنی ساروا جمیعا و رجعوا باللیل مخبرین بقتله او مع صدور هذا الفعل عنهم. و ذو بقراسم رودخانه ای است و هذا اشارة الی مثل. و الایسار القوم مجتمعون علی المیسر و هو جمع الیاسر ایضا و هو الذی یلی قسمة جزور المیسر.

و انشاء الله تعالی قصیده ی تائیه ی مشهوره ی دعبل بن علی و داستان او را در مقام خود مذكور می شود.